بسم الله الرَّحمن الرَّحیم

 

جوابیه‌ای برای پست قبل:

 

گفتیم در عالم فرامنطق درگیر محدودیت‌های نظام علت و معلولی نخواهیم بود و هرچه بخواهیم، می‌شود. 

و گفتیم خانۀ اهداف را شاعر در همین عالم فرامنطق بنا می‌کند.

ـ سوال این بود که حرکت به سمت اهدافی این‌چنین که گاه دست نایافتنی به نظر می‌رسند، حماقت نیست؟ خودفریبی و دور شدن از واقعیت نیست؟

ـ در جواب، حال که بحث از واقعیت شد باید گفت آدمی با امید زنده است و این یک واقعیت است!

این‌که وضعیت امروز زندگی ما ایده آل نیست هم واقعیت دارد اما کامل نیست. واقعیت کامل آن است که که وضع ما مطلوب نیست _شاید_ و ما می‌توانیم در این موقعیت _ به انتخاب خود _ ناامید باشیم و هم می‌توانیم با امید زندگی کنیم. این انتخاب ماست و واقعیت دارد. به قول شاعر:

هنوز با همه دردش امید درمان هست   برای هرکه به "او" حُسن باوری دارد

کدام را انتخاب می‌کنیم؟ با خودمان است.

از این هم که بگذریم، ارزش آدمی را مسیری که در آن پا گذاشته است و هدفی که به آن چشم دارد، معین می‌کند و نه رسیدن یا نرسیدن به هدف. مگر نه این است که تو معصومین و سیرۀ شان را نصب العین کرده ای حال آنکه می‌دانی احتمالاً هیچ‌گاه به آن ها نخواهی رسید و هم تراز آن‌ها نخواهی شد؟ این حماقت نیست؟ 

نه! نیست! زیرا اصالت با مسیری است که در آن قدم نهاده ایم و هدفی که به آن چشم داریم نه رسیدن یا نرسیدن به هدف، که تو اگر در راه بودی و نرسیدی معذوری، که رفتم و نرسیدم اما اگر نشستی احتمال رسیدنت صفر هم نیست! زیرا صفر هم برای خودش عددی است!

و شعر اگرچه هدف نیست اما در مسیر رسیدن به هدف، تسکین مان می‌دهد و مانند ذکر عمل می‌کند. در نهایت، به قول اندیشمندی غربی: شعر تمام آن چیزی است که در زندگی ارزش به خاطر سپردن دارد.

 

 

پ.ن: امید دارم این چند خط _ در حد خودش _ باعث روشن تر شدن نگاه مان به شعر و چیستی آن شده باشد.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها