یا رادَّ ما قد فات.

 

نزدیک یک ساعتی میشه که با خانمی مصری صحبت می کنم

45 ساله.

مادر دو فرزند.

استاد زبان فرانسه در دانشگاه طنطا، توی شهری به همین اسم

و مسلمونی معتقد. (احتمالا اگه وبلاگ داشت اسمش رو می ذاشت یک مسلمان!)

 

اون فرانسه تایپ می کنه و من انگلیسی.

و چقدر شرقی ها با غربی ها فرق دارن.

 

وقتی از من در مورد تظاهرات توی کشورش می شنوه تعجب می کنه و با شنیدن اینکه "یادتون نره من حقوق بین الملل می خونم" لبخند می زنه.

از التهاب این روزای مصر میگه و من ساکتِ ساکت به حرفاش گوش می دم. 

از چند دستگی مردم میگه. از اقلیتی که همیشه ساز مخالف می زنن و اکثریتی که کلی از جوون هاشون رو دادن و به خواسته هاشون توی انقلاب 25 ژانویه نرسیدن

و از آمریکایی که به این چند دستگی ها دامن می زنه.

 

از یه راننده تاکسی برام میگه که توی راه دانشگاه بهش گفته کسی توی این کشور موفق میشه که به هیچ کدوم از قدرتای خارجی تکیه نکنه! و من به شوخی بهش می گم من به همون راننده تاکسیه رأی می دم!

میگه خواستۀ ما به قدرت رسیدن اسلام و عمل بر اساس احکام اسلامیه و در جواب من که می پرسم پس چرا کسی از مسلمونا کاندید نمی شه میگه متاسفانه مردم دیگه به "اخوان المسلمین" اعتماد ندارن.

 و من به این فکر می کنم که وای به جمهوری اسلامی اگه اعتماد مردم به اسلام رو از بین ببره. و به عظمت روح الله فکر می کنم که چطور تونست این همه گروه مخالف رو کنار هم جمع کنه.

 

پ.ن: چقدر اوضاع مصر پیچیده و غم انگیزه.و چقدر ما تو حصار غم های کوچیک خودمون حبس شدیم.

 

#روزانه_نوشت_دانشگاه_تهران

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها